خیال ِ دم کرده
ظهر دم کرده ی پایان بهار
دشت ها خشکیده
آسمان پهنه ی جولان ِ عقابان سیاه
در پی ِ مرداری
و کلاغانی به چرت افتاده
بر سر ِ شاخه ی خشکیده ی غم
چشم گردان ز پی لاشه ی موشی شاید
و چکوکک آنجا
در دل ِ کوه ِ کبود
بی هم آوازی خوش
یا که یک دانه ی سرخ
قصه ی شاه و پری می خواند
ماهی برکه ی دور
در لجن غلطیده
بی تن آغوشی امن
***
و من اکنون اینجا
با خطوطی درهم
در خیالی بی راه
چله بستم به صدای سازی
آمد از دور صدایی خاموش
و شکستم از نو
شاید این غصه ندارد آخر
شاید این قصه و من
عاقبت ! چهره به خاک اندازیم
علی رضا پرویز
یکم خرداد هشتاد و هشت
...............................................................
مهران سیدی
چه شروع نفسگيري
چه تصوير شفافي رو خلق كرديد، درود
وقتي شروع كردم به خوندن، اصلا دوست نداشتم جمله تموم بشه، خيلي خوب بود.
اون مقدمهي خوب يك دفعه ميرسه به اين قسمت خيلي عالي
قصه ی شاه و پری می خواند
ماهی برکه ی دور
در لجن غلطیده
بی تن آغوشی امن
عجب حس قدرتمندي
بيتهاي بعدي چقدر خوب حس يك عاشق را يه تصوير كشيده
با خطوطی درهم
در خیالی بی راه
چله بستم به صدای نازت
شاید این غصه ندارد آخر
شاید این قصه و من
عاقبت ! چهره به خاک اندازیم
انرژي خوبي گرفتم از كارتون
عالي بود
مرسي عليرضا جان
هميشه به شعر و شور
از شما ياد ميگيريم عزيز
............................
کوروش همه خانی
پرویز بزرگوار و عزیزم .شعر شما در قالب وزن نیمایی رفته و من وزن شناس نیستم
و صمیمانه ازت می خوام به زبان پیشرو تری ،شعر ها یت را به روز کنی .شعر ها ی وزن دار بیشتر ما را ارجاع به موسیقی و محتوا می کشانه در صورتی که امروز تمام شعر مدرن جهان بحث زبان و کار کرد ها ی بینا متنی ست تا در هم نشینی ترکیب ها به التذاذ وقت در آن پی ببریم.
شاید این قصه و من
عاقبت ! چهره به خاک اندازیم
.....................................
کیوان اصلاح پذیر
از دعوت شما ممنونم . مخلوطی از تصاویر ماقبل نیمایی و نیمایی . شعر رمانتیک است . تصاویر آشنای قدیمی کنار هم فضایی نوستالژیک و غمزده را میسازند . اما غم این شعر بیش از آنکه ناشی از حوادث پشت صحنه شعر باشد ناشی از تصاویری است که خودبخود در ذهن ما تولید غم میکنند . بنابراین شعر کولاژی است از تصاویر آماده ی قبلی و شاعر بصورت مونتاژکار عمل کرده . این اتفاق وقتی می افتد که شاعر هنوز در دنیا و شعر شاعران بزرگ غوطه ور است . البته جای نگرانی نیست . نود درصد شعرها بطور ناخودآگاه تصاویر را تکرار میکنند و این به جاافتادن آن تصاویر در ذهن همه کمک میکند .
مثال میزنم : ظهر دم کرده ، دشت خشکیده ، آسمان پهنه ی جولان ... ، کلاغانی بر سر شاخه خشکیده ... همه این ها تصاویری هستند که به محض رویت ما را به حال غم می کشانند . شاعر باید بیافریند . تصویر بیافریند و البته از تصاویر جا افتاده هم استفاده کند مثال میزنم : کلاغانی به چرت افتاده یک نصویر نو است . وجود کلاغ بر سر شاخه خشکیده قدیمی اما به چرت افتاده جدید است . بنابراین ما بایک تصویر نوین روبرو هستیم که از تصویر قدیمی گرفته شده است . اگر این تصاویر در شعر زیادتر شود کم کم شعر بکر خواهد شد . موسیقی شعرت خوب است و آهنگین اما بخش های پایانی شعر شدیدا نیمایی است . این عیب شعر نیست ، ویژگی شعر است .
موفق باشید
..........................................
رضوان ابوترابی
شعر زیبا و با احساسی بود .
اما دوست دارم پرویز عزیزم را پشت نگاهی ببینم که قبلا به هیچکسی تعلق نداشت.
تصاویر امروز و امروزی در اکثر سروده های شاعر متبلور است و ساختار خوبی هم دارد،اما احساس میکنم شاعر یک پنجره کم دارد ،یک پنجره ی خصوصی که بتواند پشت چشم های خودش بنشیند.
با آرزوی دیداری تازه