6

تمام  قسمت من

 

یک شب بی باران است

 

شبی که

 

از استخوان هایم

 

صدای خرد شدن  یخ  می آید

 

شبی که

 

روزهایش

 

در خانه ی دستانی تنگ لانه کرده

 

شبی که

 

به انتظار روزی دیگر نیست

 

شبی که...!؛

........

 

علی رضا پرویز

آذر ماه 

 

5

یک شب خواهی آمد

پر از کوله های در بسته

به  رنگ پاییز

با  بوی باران( ها)

پرده را بالا می زنی و

خیس می شوم

 

بی راهه نرو!

قطره های غلطیده در چشمم

عکسِ بارانی است

که از موهایت می چکد

آری

اینجا

همچنان زمستان است ومن و سیاه چالی

که رویا  را به زنجیر کشیده اند

راستی

بلیت فردا به کدام سمت است؟

.......................................

هفتم مهر ماه 92

علی رضا پرویز